وقتی یکی رو دوست داری اشکشو درنیار با اشکاش از چشماش میفتی...
ازش فاصله نگیر اگه سرد شه دیگه درست نمیشه...
باهاش قهر نکن بی تو بودن رو یاد میگیره...
تهدیدش نکن دعواش نکن میره پشت یکی دیگه قایم میشه...
اون آدم پناهش میشه...
اگه دوستش داری همونجوری که هست دوستش داشته باش...
سعی نکن عوضش کنی اگه دوستش داری اشتباهاتشو به روش نیار...
آدم جایزالخطاست...
اگه دوستش داری واسه کارایی که کردی سرش منت نزار...
اگه دوستش داری هیچ وقت بهش شک نکن...
تهمت نزن ...
به خاطر بی اعتمادی دلشو نشکن...
اگه دوستش داری تو اوج بدیها و تلخیها و سختیها از آغوشت بیرونش نکن...
بزار یاد بگیره دنیاش،زندگیش همون آغوشیه که توشه!
نزار بره جای دیگه یا توی تنهایی خودش از دست تو گریه کنه...
جوری نشکنش که خط بکشه به روزایی که با هم بودین...
چون اون موقعس که دیگه تو، توی قلبش جایی نداری...
دلــــــــــم برا روزایی که نمیشناختمت تنگ شده!!!
روزایی که بهم میگفتیم شما!!!
روزایی که دسته همو نمیگرفتیم از خجالت!!!
روزایی که اگه میخواستیم بغله هم بشینیم یه وجب بینمون فاصله بود!!!
روزایی که اسمه همو بی دلیل صدا میکردیم تا اون (جانم) رو بشنویم!!!
روزایی که از یه ثانیه بعدمون خبر نداشتیم ولی برا چند ماهه بعدمون حرف میزدیم!!!
روزایی که از کجا تا کجا میرفتیم تا فقط چند دقیقه همو ببینیم!!!
روزایی که هرروز از هم میپرسیدیم چقدر دوسم داری؟؟؟ تنهام نمیذاری؟؟؟
روزایی که اسمه همدیگرو همه چی سیو میکردیم جز اسم خودمون!!!
روزایی ک تو بارون منتظرت بودم!!
روزایی کـــــــــه….. کاش هیچوقت نمیشناختیم همو!!!
من که باختم!!!
توام باختی؟!!
کی برده پس؟؟؟ این دنیای نامرد
خداحافظ...
خداحافظ...همین حالا
خداحافظ...به شرطی که بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ...کمی غمگین به یاد اون همه تردید
به یاد اون آسمانی که منو از چشم تو میدید
خداحافظ...از اینجا که پر از غمه خسته شدم میخوام برم
قلبمو که دادم به تو دیگه باید پس بگیرم
موندن هرگز.........خداحافظ
دیگه میرم
اگه یه روز دردهای دنیا بریزه تو قلب من
ستاره ها خاموش بشن تو آسمون شب من
من میمیرم.....دیگه میرم
پس بدونید من رفتم ...
چون از اون که دوستش دارم خیلی دورم
دل بیا بریم ... از عشق دیگه نگیم
درد عشقی که کشیدیم جز خدا به کسی نگیم...
خداحافظ ...ای شب های خوشی
دوباره اون شبی که دوست دارم اومد.....
شب های تنهایی.....
برو ای مرد که دوباره تنهایی.....
-----------------
دوستان گلم یه مدتی میخوام دور باشم
به دور از واقعیت به دور از مجازی میخوام خودمو پیدا کنم...
از یه نامرد نامردی که از جون و دل واسش مایه میذاشتم
بزرگترین شکست رو توی عمرم خوردم...
روزهایم شده جهنم به سختی روزهامو میگذرونم...
توی این روزها ارزوی مرگ میکنم اما مرگ هم یادم نمیکنه....
اما واگذارش میکنم به خدا...
سکوت من بزرگترین نفرینیست برای او...
تا دیداری دیگر خدانگهدار همگی
ﻫﯿﭽکس ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻧﻤﯽﻣﺎﻧﺪ، ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﻫﯿﭽﮑﺲ.
ﻧﻪ ﺁﻧﮑﻪ ﮐﯿﻨﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺩﺍﺭﺩ ﻧﻪ ﺁﻥ ﻣﺠﻨﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺰﺍﺭﺑﺎﺭ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻟﺎف ﻣﺮﺩﻥ ﻣﯿﺰﻧﺪ.
ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﻧﺎﻋﺎﺩﻻﻧﻪ ﺑﺴﯽ ﻣﺘﻀﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﯾﺎفت.
ﺑﻪ ﮐﺪﺍﻣﯿﻦ ﺍﻧﮕﯿﺰﻣﯽaﻮﺩ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎ ﮔﻔﺖ
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻧﯿﺎ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﺪهد.
ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﺍﺷﺎﺭه ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺗﻮﺳﺖ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎﻭﺭﯼ ﺟﺰ ﺧﻮﺩﺕ ﺩﻟﺨﻮﺷﺖ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ، ﺗﻨﻬﺎیی ﺷﺎﯾﺪ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻭ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﺍه ﺑاشد.
دلنوشته های وحید،دفتر خاطرات تنهایی
مورخ:1394/05/26
ساعت : 16:46
روزها سخت بر من میگذرد...
تو ه شهر ِ دنیا که بارون بیاد خیابونی گم میشه تو بغض و درد
تو بارون مگه میشه عاشق نشد
تو بارون مگه میشه گریه نکرد
مگه میشه بارون بباره ولی دل ِ هیشکی واسه کسی تنگ نشه
چه زخم ِ عنیقی تویه کوچه هاست
که بارون یه شهذر و به خون میکشه
برای مشاهده ادامه متن بروی ادامه مطلب کلیک کنید
من نمیخواستم بدم از دست تورو آسون ...
تو نمیذاشتی پا بگیره زندگیمون
من که شنیدم طعنه های اینو اونو
تو که نذاشتی که بسازیم خونمونو
اگه تو میموندی تو رو میبخشیدم ...
تو رو باور داشتم تو رو میفهمیدم
عشق بین ما همیشه آرزوی دیگرون بود
همه دلخوشی من دیدن آیندمون بود
عشق من . . .
این روزها که هنوز نیستنت را به هوای دوباره داشتنت ثانیه شماری میکنم . . .
ساکتم .حرف نمیزنم. نه که چیزی برای گفتن نباشد...
نه .به این سکوت پیله کرده ام. نه که ندانم چه بگویم
این روزها بیشتر از همیشه پر از حرفم ، از همیشه بیشتر گفتنی دارم
ولی من مانده ام و یک عالمه ناگفته های ناشنیده...
برای مشاهده ادامه متن بروی ادامه مطلب کلیک کنید
تنهــــاتـريــن تـنهــا مـنــم ، تــو ايــن سكــوت بي نـفــس
هـمـــدم تـنهــايي مــن ، خــاطــره هــام بــوده و بــس
دلــــم ميـخــواد كـه تـا ابـــد ، كسي ســــراغ مــن نـيــاد
ديگــه نـميخـــوام هـيـچ كسـو ، هيـچ كـسي ام مـنــو نـخــواد
ميخـــوام كـه تــوي تنـهـايي ، خــاطـــــره هـاتــو بــــو كـنــم
برای مشاهده ادامه متن بروی ادامه مطلب کلیک کنید
قافیه به قافیه باختم
برگ به برگ
واژه به واژه
و اینک تنها داشته من
حس تلخ نداشته هایی است
که شعر نمی شود ، اما
آوار می شود ، اتاق بی در و پیکر را ...
چقدر خوب است که دلتنگم
برای مشاهده ادامه متن بروی ادامه مطلب کلیک کنید
بـــراے دل خودم می نویسم...
بـــراے دلتنگی هایم
بـــراے دغدغہ های خودم
بـــراے شانہ ای که تکیه گاهم نیست...
بـــراے دلی که دلتنگم نیست
بـــراے دستی که نوازشگر زخم هایم نیست
بـــراے خودم می نویسم!
برای مشاهده ادامه متن بروی ادامه مطلب کلیک کنید