کاش هرگز نمی دیدمت...
کاش هرگز نمی دیدمت تا امروز غم ندیدنت رابخورم ...
کاش لبخندهایت آنقدر زیبا نبودند که امروز آرزوی
دیدن یک لحظه فقط یک لحظه
از لبخندهای عاشقانه ات را داشته باشم ...
کاش چشمان معصومت به چشمانم خیره نمی شد ...
تا امروز چشمان من به یاد آن لحظه بهانه گیرند و اشک بریزند ...
کاش حرف های دلم را بهت نگفته بودم تا امروز با
خود نگویم : " آخه او که میدونست چقدر دوستش دارم
نوشته اي از دفترچه ي خاطراتم
یکشنبه شب
مورخ: 1393/10/21
ساعت : 21:22
من مغرورم با رقیب نمی جنگم
پا روی عشق و احساس میگذارم
و میدان را خالی میکنم
آهویی که به کفتار چشمک بزنه
لیاقت نداره زیر سایه " شیر" زندگی کنه
نوشته اي از دفترچه ي خاطراتم
دوشنبه شب
مورخ: 1393/10/08
ساعت : 22:41
هرزگی همیشه از همبستر شدن نیست
همبستر شدن همیشه گناه نیست..
چگونه میتوان کسی را دوست داشت و به اعوشش نکشید؟
اعوش کشیدن کسی که دوستش داری حلال و حرام و گناه ندارد
این معجزه ی طبیعت است..
هرزگی به دلهایست که برای همه اند...
هرزگی به نگاهیست که میچرخد..
به انگشتیست که برای همه اشاره دارد...
دکتر شریعتی
نوشته اي از دفترچه ي خاطراتم
دوشنبه شب
مورخ: 1393/10/08
ساعت : 22:37
بـــــرگــــشتی؟؟؟
امـــا نـــه عـــزیـــزم تـــو بـــرای ارام کردن اون وجدان نداشـــته ات امدی
برگـــرد و بـــرو مـــن دیـــگر خواهانت نیستـــم.....
بـــــرو مــــرا با دنیای زیبــایـــم تنها
بــــگذار... دنیــای تـــو ارزانی خـــودت....
دنیــای که تو خدایش باشی خـــواستار نیستـــم...
مخاطـــب خاص دیـــروزم از راهی کـــه امدی بـــرگـــرد....
بهای عـــوارضی
تنهایی مـــن گران است و تـــو فقــیر...
بـــرو و دیگر برنگـــــرد...
پل های پـــشت سرم را خــــراب کـــردم از عمد...
راه اشتـــــباه را نباید بـــرگشـــت...
اینده ام را در دستهای کــسی دیگر خواهـــــم ساخت...
کســی که دستانش بوی بی کسی بدهد نـــه هــر
کسی...
نوشته اي از دفترچه ي خاطراتم
صبح روز یکشنبه
مورخ: 1393/10/07
ساعت : 07:38
برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است. تویی که تصور
حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند در کویر قلبم از تو
برای تو می نویسم .ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم تا مثل باران
هر صبح برایت شعری سرودم .آن هنگام زمان را در گوشه ای جامی گذاشتم
و به شوق تو اشک می ریختم اشک می شدو بر صورت مه آلودت
می لغزیدم تا شاید جاده ای دور .
. هنوز بوی خوب بهار را وقتی از آن می گذشتی در خود داشته باشد
که مرهمی باشدبرای دلم . بیا و از کنار پنجره دلم عبور کن
تویی که در ذهن خسته همیشه بهاری .
نوشته اي از دفترچه ي خاطراتم
صبح روز جمعه
مورخ: 1393/10/05
ساعت : 09:13
برای دلم، گاهی مادری مهربان میشوم
دست نوازش بر سرش میکشم میگویم: «غصه نخور، میگذرد …»
برای دلم، گاهی پدر میشوم
خشمگین میگویم: «بس کن دیگر بزرگ شدی ….»
گاهی هم دوستی میشوم مهربان
دستش را میگیرم میبرمش به باغ رویا …
دلم ، از دست من خسته استــ
نوشته اي از دفترچه ي خاطراتم
صبح روز جمعه
مورخ: 1393/10/05
ساعت : 09:10
آنکه می رود فقط می رود ولی آنکه می ماند درد می کشد
، غصه می خورد ، بغض می کند ، اشک می ریزد
و تمام اینها روحش را به آتش می کشد
و در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت
آرام آرام خاکستر می شود …
آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه …
نوشته اي از دفترچه ي خاطراتم
صبح روز جمعه
مورخ: 1393/10/05
ساعت : 08:46
فراموشم نکن
حتی اگه با دیگری هستی
اگه حتی تموم راه هارو رو به من بستی
فراموشم نکن
حتی اگه از بوسه سیرابی
اگه حتی کنار چشم عشق دیگه ای خوابی
فراموشم نکن
شاید یه یادت باشه وحیدی
تمومه آرزوم اینه یه روزی دستتو میدی
نوشته اي از دفترچه ي خاطراتم
بعداظهر سه شنبه
مورخ: 1393/09/25
ساعت : 17:10
مـن بـدم . . . تـو خـوب بـــاش . . .
دیگــر ، سراغـم را نـگـیـر
خـودم را جـایی در این زندگــی گــُم کرده ام
دنبالـــــم نگرد . . . پـیـدایـم نـمـیـکـنی
نـفـس بـکـش . .
به جـای من هـم اگر تـوانستی مهربـــــانی کن
و بـعـد از مـن ، شـبـهـا بـه سـتـاره ام لـبـخـنـد بـزن
و مـاه کـه کـامـل شد ، از جــانـب مـن آرزویـی کـن
خودت هم منت بر سرم بگذار
و فـرامـوش کـن که زمـانی بـوده ام
خـودم نـیـز ، چـنـیـن خواهـــــم کرد
نوشته اي از دفترچه ي خاطراتم
شنبه شب
مورخ: 1393/09/22
ساعت : 19:02
میترسم از اینکه یک روزی ، یک جایی
من و تو
خیلی دور از هم
در آغوش یک غریبه بیقرار هم باشیم !
وشته اي از دفترچه ي خاطراتم
شنبه شب
مورخ: 1393/09/22
ساعت : 18:33