دفترچه خاطرات تنهاییم - 8

آیا میدانید؟ ایا میدانید :
خاطرات تنهایی خاطرات تنهایی

فرصت ما تموم شده...




فرصت ما تموم شده...

فرصت ما تموم شده، باید از این قصه بریم

فرقی نداره من و تو، کدوممون مقصریم

خاطره‌ها رو یادمه، لحظه به لحظه مو به مو

هیچی‌ رو یاد من نیار، اونقد خرابم که نگو

بد بودم‌ و بدتر شدم .. میرم با پاهای خودم

http://8pic.ir/images/30957915745659775417.gifبرای مشاهده دنباله مطلب به ادامه مطلب بروید

نویسنده : وحیــــــℒℴνℯــد | تاریخ : شنبه 23 فروردین 1393 | بازدید ها : 211 بار

به تو باید خندید...




به تو باید خندید...



به تو باید خندید

میخواهم از تو بنویسم از تویی که تلخی نوشته هایم

از وجود مزه تلخ خودخواهی میان حرف های توست....

حرف هایی که هر بار در کوچه پس کوچه های ذهن من تکرار میشد

و هر بار بغض نگاه خیس مرا میشکست....

میخواهم بار دیگر برای تو بنویسم برای تویی که وجود کوچکت

 ظرفیت در اغوش داشتن عشق بزرگ صادقانه ی مرا نداشت....

برای تویی که هیچ گاه معنی حرف ها و نگاه های التماس امیز مرا نفهمیدی...

برای تویی که از سر غرور راه ورود عشق من به قلب کوچک و سنگی ات را بستی ...

چرا...

از انشب که سردی صدای بی رحمت پوچی عشق مرا گوش زد میکرد

گرمای مهربانیه مرا از بین برد سقف ارزو هایم بر سرم ریخت

و من بی همدم از میان اوار ها به دنبال نشانه ای از در کنار تو بودن میگشتم

یادت هست که هر قطره از اشک مرا مایه ی خنده ی خود دیدی؟

من صادقانه به دنبال تو دویدم و صدایت کردم

یادت هست که حتی بر نگشتی و نگاهم کنی؟؟؟؟

یادت هست که از سر تنهایی اشک ریختم و با صدای بی صدایی گفتم نرو...

یادت هست که از ته قلبم گفتم دوستت دارم برای همیشه وتو چه زشت به من و سادگی من خندیدی!

بغض در گلویم خانه کرده  به سادگی میتوان دید

که عشق دیرینه من به تو مرا در اوج جوانی پیر کرده...

سایه مرگ روی سرم سنگین است...

خدایا این شب هایت چقدر تاریک است....

هر شب به کنار پنجره میروم ماه را میبینم که خود را از دید

من میان ابر ها پنهان میکند انشب اشناییمان را به یاد داری چقدر اسمان صاف و ماه کامل بود....

در چشمانت مهربانی صداقت موج میزد

و در چشمان من غرور  پاکی و خستگی  حال که به ان دو چشم سبز نگاه میکنم 

جز غرور و حقارت هیچ چیز نمیبنم...

یادت هست که میگفتی همه ی دوست داشتن ها که رسیدن نیست؟

اری تو راست میگفتی اما بدان که من اموختم

 از تو که هر کس هم لایق عشق و علاقه ی پاک من نیست....

اری تو به من یاد دادی که از همه فرار کنم تنفر را جایگزین دوست داشتن و عشق کنم...

اری تو به من یاد دادی که انسان های کور هیچ گاه بینا نمیشوند...

قلب های تیره هیچ گاه به رنگ پاکی قطره های اشک من نمیشوند...

ای کاش میامدی و میدی که چه راحت خود را در درون من کشتی...

ای کاش میدی که ذره ای ابرو برای خود نگذاشتی....

دیگر نمیتوانم ساکت باشم ...

خسته ام از این سکوتی  هر بار جلوی زخم زبان های تو داشتم ....

و تو هیچ گاه نفهمیدی که سکوت من از سر چه بود ....

برای حرف های زجر اورت جواب بود

اما دلی که بی رحم و از سنگ باشه در وجود من برای گفتنشان نبود..

 اما نمیدوسنتم که وجود حقیرت لایق گذشت و فهم و شعور من نبود..

هر بار دور تر میشدی و من میگفتم که بر میگرده

اما نمیدونستم که قلبت انقدر سنگ و بی شرم...

اما عشق من بدان زندگی اینگونه نمیماند بدی هایت در حقم بی جواب نمیماند...

حیف که چه دیر فهمیدم سهم من از این عشق جز دردو غم نیست....

چقدر دیر فهمیدم که بال پروازت بامن هم پرواز نیست....

چقدر دیر فهمیدم که به هر ساز ناکوک تو نباید رقصید....

جای اشک ریختن باید به تو وبچه بودنت خندید.....   

حیف که چه دیر فهمیدم ما مال هم نیستیم.....

حیف که چه دیر فهمیدم تو لایق من نیستی ....

نویسنده : وحیــــــℒℴνℯــد | تاریخ : سه شنبه 19 فروردین 1393 | بازدید ها : 452 بار

ای کاش بودی...




پر از تنهایی ام ای کاش بودی

که داره زندگیم از دست میره

یه اهنگی گذاشتم که میدونم

اگه گوشش کنی گریه ات میگیره

صدام از گریه ی دیشب گرفته

چه بارونی,چه احساسی,چه حالی

با اشکام باز مهمونی گرفتم

همه چی هست فقط جای تو خالی

دارم دنبال عکسامون میگردم

همونا که لب دریا گرفتیم

اگه ما سهم همدیگه نبودیم

چرا توی دل هم جا گرفتیم

چه معصومانه افتادی دادی تو این عکس

چه لبخند نجیبی رو لباته

تو میخندی و من گریه ام گرفته

چقدر این خونه تشنه ی صداته


برچسب : پر از تنهایی ام ,ای کاش بودی ,داره زندگیم از دست میره ,یه اهنگی گذاشتم ,یه اهنگی گذاشتم که میدونم اگه گوشش کنی گریه ات میگیره ,صدام از گریه ی دیشب گرفته ,چه بارونی ,چه احساسی ,چه حالی ,با اشکام باز مهمونی گرفتم ,همه چی هست فقط جای تو خالی ,دارم دنبال عکسامون میگردم ,همونا که لب دریا گرفتیم ,اگه ما سهم همدیگه نبودیم ,چرا توی دل هم جا گرفتیم ,معصومانه افتادی دادی تو این عکس چه لبخند نجیبی رو لباته ,چه لبخند نجیبی رو لباته ,تو میخندی و من گریه ام گرفته ,چقدر این خونه تشنه ی صداته ,زیباترین جملات کوتاه عاشقانه ,

نویسنده : وحیــــــℒℴνℯــد | تاریخ : شنبه 16 فروردین 1393 | بازدید ها : 344 بار

واست متاسفم




واست متاسفم

دلم برات تنگ شده گرچه میدونم دیگه دلت از سنگ شده...

میخوام دردو دل کنم خیلی ساده تر....

حس میکنم هنوزم دوست دارم اما نه مثل قبل هنوزم صدات توگوشمه...

 لحظه ای که ترکم کردی رو خوب یادمه...
 
میدونم دیگه به یادم نیستی دیگه تو لحظه های تنهایی کنارم نیستی...

 اخه هر روز سر سجاده میبینم اسمت تو دعا هام نیست...

دیگه خوشبختیه تو تو لیست ارزو هام نیست...

دیگه میبینم که  تو خودت نیستی دیگه از جنس معصومیت و پاکی برام نیستی....

هر روز میبینمت پشت قاب شیشه ای...

دستم اروم میزارم رو صورت  مخملیت...

همون صورتی که شده قبله گاه سجده ی خیلی ها....

قبله ی سجده ی ادم های پوچ و پر مدعا...

ادمایی هم جنس خودت...

حرفاشون مفته مثل حرف های خودت...

میدونم هنوز داری تو مرداب غرور دست و پا میزنی...

شاید دیگه به جای اسم خدا فقط  اسم خودتو صدا میزنی...

میبینی چقدر راحت دربارت قضاوت میکنم....

گناه من نیست من کار های خودتو تکرار میکنم....

وقتی بار اول تو چشات زل زدم و گفتم سلام چهره ات پر از صمیمیت بود...
 
تو چشم های نازت پر از معصومیتو نجابت بود....

اما وقتی صدات  شد سوهان روح من تو چشات غرور رو دیدم ...

اون تو نبودی من پیر مرد عجوزه  رو درونت دیدم...

دیدم که خودتو سپردی دست اون...

دیدم افتاده مثل خوره به جونت اون....

دیدم داره کم کم یادت میره ادمارو ...

دیدم چقدر راحت داری از دست میدی وجدان رو ...

وقتی سر من داد میزدی دیدم که حرف ها از زبان عشق من نبود....

هر چی میخواستی میگفتی ولی خودتم میددونستی این حق من نبود...

از زبان اون عجوزه بود که مرام و معرفت نداشت....

همون که تو وجودت گل هرزه ی نمک نشناسی رو کاشت....

همونی که به خاطر خود بینی هات تو وجودت جون گرفت...

اون یه شعله بود که به خاطرش یه جنگل اتش گرفت...

پرنده ی خوشبختی مرگ رو تو جنگل دید و از شاخه ی زندگیت پر گرفت....


برچسب : واست متاسفم ,دلم برات تنگ شده ,گرچه میدونم دیگه دلت از سنگ شده... ,دلت از سنگ شده... ,میخوام دردو دل کنم ,خیلی ساده تر.... ,حس میکنم هنوزم دوست دارم ,اما نه مثل قبل هنوزم صدات توگوشمه... ,لحظه ای که ترکم کردی رو خوب یادمه... ,میدونم دیگه به یادم نیستی ,دیگه تو لحظه های تنهایی کنارم نیستی... ,اخه هر روز سر سجاده میبینم اسمت تو دعا هام نیست... ,دیگه خوشبختیه تو تو لیست ارزو هام نیست... ,دیگه میبینم که تو خودت نیستی ,دیگه از جنس معصومیت و پاکی برام نیستی.... ,هر روز میبینمت پشت قاب شیشه ای... ,دستم اروم میزارم رو صورت مخملیت... ,قبله گاه سجده ی خیلی ها.... ,همون صورتی که شده قبله گاه سجده ی خیلی ها.... ,قبله ی سجده ی ادم های پوچ و پر مدعا... ,

نویسنده : وحیــــــℒℴνℯــد | تاریخ : سه شنبه 12 فروردین 1393 | بازدید ها : 288 بار