در خلوت دلم...
در خلوت دلم ، در همنشینی با غمها
ببین که چگونه میریزد اشک از این چشمها
این چشمهای خیس ،
همان چشمهاییست که تو خیره به آن بودی در لحظه دیدار
میفهمی معنای دلتنگ شدن را ،
میفهمی معنی انتظار را؟
ﭼﻪ كسي ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﺠﺎﺯﯾﺴﺖ؟!
"ﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺣـــــــﺲ ﻣﯿﮑﻨﻢ"
ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ " ﻋﮑﺴﺶ ﭘﺮﻭﻓﺎﯾﻠﺶ"
ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺷﺎﺩﯼ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ " ﺟﮏ ﻫﺎﯾﺶ "
ﺗﻮﺟﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ ". ﻻﯾﮏ ﮐﺮﺩﻥ ﻫﺎﯾﺶ "
ﺣﺴﺶ ﻧﺴﺒﺖ ﺑه من ﺑﺎ " ﮐﺎﻣﻨﺖ ﻫﺎﯾﺶ "
ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻋﮑﺲ " ﮐﺎﻭﺭﺵ"
ﺷﺨﺼﯿﺘﺸﻮ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ " ﻓﺮﻧﺪﺍﺵ"
ﻧﮕﯿﺪ ﻣﺠﺎﺯﯼ ...
ﻣﺎ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺣﺲ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ..........
ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ،،، ﺷﺐ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ
ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ .....
ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳــــــــﺖ
ﻧﮕﻮﯾﯿﺪ ﻣﺠﺎﺯﯼ ...
ﻣﻦ ....
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺣﺲ ﻣﯿﮑﻨﻢ....
اما باتمام این احساسم میگویم...
نمیشه مجازی وار عجولانه واحساساتی تصمیم گرفت...
مجازی وار عاشق شد...
مجازی وار اعتماد کرد
.باید باعقل ومنطق وواقعیت پیش رفت ...
هرچندمجازی وارفتار میکنی...
انتهای احساستان را ازهمین الان ببینید..
انتهای جدایی ورسیدن چگونه خواهد بود....
شادی یاغم....
هوس کردم بازم امشب، زیر بارون و تو خیابون
به یادت اشک بریزم، طبق معمول همیشه
آخه وقتی بارون میاد،رو صورت یه عاشق مثل من
حتی فرق اشک و بارون، دیگه معلوم نمیشه
امشب چشای من، مثل ابرای بهاره
نخند به حال من، که حالم گریه داره
چرا گریم نمیتونه، رو تو تاثیر بزاره
آره بخند، بخند که حالم خنده داره
این عشق یک طرفه من رو، کشونده تو خیابون
نمیخوام توی این خلوت، کسی دور و برم باشه
نه پلکام روی هم میرن، نه دست میکشم از گریه
نه میخوام بند بیاد بارون، نه چتری رو تنم باشه
امشب چشای من، مثل ابرای بهاره
نخند به حال من، که حالم گریه داره
چرا گریم نمیتونه، رو تو تاثیر بزاره
آره بخند، بخند که حالم خنده داره
قدم بگذار به دنیای کاه گرفته ام
دنیایی که گرچه کوچکتر است از
اتفاقی که در رؤیای تو رخ داده … اما
با این همه آنقدر مدرن نیست که
عـاشــقانه هایش بوی رفتن بگیرد..
قدم بگذار
بر آستان محقر دلی که
از کاه ِ عشق، برایت کوه می سازد، اگر
تحت الشعاع ِ نوازش هایش، دمی بیاسایی…
یادت باشد دلت که شکست,سرت را بگیری بالا
تلافی نکن,فریاد نزن,شرمگین نباش
دل شکسته گوشه هایش تیز است
مبادا دل و دست آدمی که روزی
دلدارت بود زخمی کنی به کین
مبادا که فراموش کنی روزی شادیش آرزویت بود
صبـــــــــور بــــــاش و ســـــــاکــــــت...
میخوای بری باشه برو ولی نگو دوست دارم خودت میدونی که دیگه
حرفاتو باور ندارم
برو ولی اینو بدون یه روزی برمی گردی میگی پشیمونی از این
خیانتی که کردی
اینو میدونم که یه روز میگیره آهه دل ِ من
تقاص ِ کار ِ تو میدی
به این دل ِ خسته ی ِ من
یه وقتا دلت طوری تنگ میشه که دیوونه میشی
بدی هاش یادت میره
نامردیش یادت میره
بی محبتی و رفتارسرد و تلخش یادت میره
وقتی با بیرحمی تنهات گذاشت یادت میره
فقط میگی خدایا یه دقیقه ببینمش این دل وامونده آروم شه...!
آن روز ها گنجشک را رنگ می کردند و جای قناری می فروختن
این روز ها هوس را رنگ می کنند و جای عشق می فروشند
آن روزها مال باخته می شدی
و این روز ها دلباخته . . .
خستــــه ام از تمــــام بــاور هـــا . . .
خستــــه ام از تمــــام نــــگاه هـــا . . .
از حـــرفهـــا . . پــچ پــچ هــــا . . .
کـــاش دنیـــــا رنـــگ عـــوض کنـــد
کـــاش بـــاران ببـــارد و بـــا خـــود ایـــن دورنگیـــــها
دوروییــــها را بشــــویــد . . .
مـــن دلـــم دنیــــای تـــازه
فکــــر تــــازه
هــــوای تـــازه میخــــواهــــد . . .
هیـــــچوقت کســی رو پــس نــزن کــه
دوستــ♥ ــت داره ... مراقــــــبته ...
و نگرانــــــــــــت میشــه ...!
چـــون یــک روز بیــدار میشـــی و میبینــی ...
مـــــــــاه رو از دســــت دادی ...
وقتــی که داشــتی ســـــــتاره ها رو میشـــمردی ......!